یکتا

ازخاطراتم درترکیه در کنار همسرم و میوه عشقمون یکتا مینویسم

یکتا

ازخاطراتم درترکیه در کنار همسرم و میوه عشقمون یکتا مینویسم

چند شب پیش این کازاک ر.و برای یکتا خریدم اخرین سایزش بود خونه که کردیم تنش به تنش گریه میکرد کلی ازش خندیدیم یکتا هم متعجب و اخمو ما رو نگاه میکرد 

 

 http://s1.picofile.com/file/6180570420/IMG_0408.jpg

راستی اولین شصت پا خوری یکتا هم در هفته دوم حضورش در ایران شروع شد و همچنان تا فرصتی بیاد دستش تمام پاشو میخواد بکنه توی دهنش 

 

امروز هم دوم روز فرنی خوردنش بود حالا فردا یه عکس ازش بگیرم خداییش خیلی شکمو هست اجازه نمیده که میخواد خودش قاشق رو بگیره و بخوره   

 

چیزی که یادش رفته در آوردن زبونش همراه با تف کردن بود .لی جدیدا با انگشتاش با لبش گیتار میزنه  

 

فقط تنها مشکلی که هنوز داره چشمش هست که مدام آب میاد و باید تا 1 سالگی قطره بریزم ایشالله که خوب بشه

 

اینم جدیدترین عکس یکتا که هفته پیش گرفتم  

عاشق اتو دختر خالشه نرگس هم بهش نمیداد و یکتا چند بار به خاطر این اتو از گریه غش کرد  

http://s1.picofile.com/file/6178797782/IMG_0207.jpg 

دیگه چیزی به برگشتنمون نمونده و چقدر زود گذشت 

ولی چاره چیه هر آمدی یه رفتی داره  

یکتا که شده عزیز همه از مامان جونش و با با جونش و دایی ها و خالش تا بچه های خاله و دایی  

ماشالله خودشم یه پا شیطون شده  

از بس بچه های فضول دور و برش چرخیدن خودش هم یاد گرفته 

برای خودم مزیتی که داشت یه استراحت مشتی کردم میخوابیدم چون تا یکتا بیدار میشد یکی بود که بغلش کنه 

یوکسل خیلی بی تابه اینقدر بهش سخت گذشته که چند روز پیش صداش بغض داشت گفت قول بده دفعه دیگه با هم 2 هفته بریم چون نمیدونستم حتی با وجودی که خونوادم نزدیکمن باز هم انگار گمشده دارم  همش ساکتم و یا عصبی به هر حال سخته 

 

یه سفر دو هفته ای هم به بوشهر رفتم و کلی خوش گذشت یکتا و خودم هم تا شده هدیه بارون شدیم دوستم هم یه لب تاب به من هدیه داده که فرصت و غنیمت شمردم و از خونه مامانم دارم پست مینویسم 

دیشب هم رفتیم زیارت شاهچراغ که شب جمعه هم بود و صفا داشت موقع برگشت داشتن دعای امام زمان و میخوندن که روم رفت به گنبد شاهچراغ بی اختیار اشکام میریخت پایین مامانم هم از دیدن من اشک میریخت دلم سبک شد 

خوب برم وبلاگ دوستامو بخونم که حسابی بی وفا شدم